چقدر قانون جذب را باور دارید؟
چقدر به قدرت آن در زندگی ایمان دارید؟
چقدر حاضرید برای دیدن معجزهی قانون جذب صبر کنید؟ و از خواستهی خود منصرف نشوید؟
بزرگترین راز زندگی، قانون جذب است که میگوید هرچیزی مشابه خود را جذب میکند. این یعنی شما در زندگیتان، تجربیات و شرایطی را جذب میکنید که شبیه افکار و تصاویری است که در ذهنتان نگه داشتهاید. شما آن چه را که مدام در فکر دارید، به زندگیتان جذب میکنید.
از طریق قانون جذب، افکارتان به داشتههایتان در زندگی تبدیل خواهد شد.
با فهم این قانون قدرتمند، میتوانید هر آن چه که میخواهید را خلق کنید و رویاهایتان را واقعی کنید.
3 مرحله مهم در تأثیر این قانون بسیار حائز اهمیت است.
اولین مرحله، درخواست است؛ دومین مرحله، باور به داشتن خواستهتان است و در نهایت سومین مرحله، دریافت آن چه که خواستهاید، است.
قانون جذب به هر تفکر دائمی که در ذهن شما وجود دارد، جواب میدهد. هرچیزی که درخواست میکنید باید کاملاً واضح و مشخص باشد و همچنین نباید برای به دست آوردن و داشتن آن هیچ شک و دودلی در ذهنتان داشته باشید.
حال میخواهم این مراحل را با تعریف کردن داستانی از کتاب راندا برن، برایتان روشن کنم و اهمیت پایبندی به خواستهتان را در قانون جذب، نشان دهم.
داستان در مورد خانوادهای است که سگ خود را گم کرده بودند. پدر خانواده چون جدای از خانواده و در شهر دیگری زندگی میکرده، بعد از حدود یک ماه از گم شدن سگشان مطلع میشود و همان موقع تصمیم میگیرد که دنبال سگشان بگردد. آگهی در صد نسخه تهیه میکند و در همهی محلهها پخش میکند. پیامهای زیادی از کسانی که سگی شبیه سگ گم شدهی آنها را دیده بودند دریافت میکند. ولی متأسفانه هرچه بیشتر آگاهی پخش میکرد، جواب کمتری میگرفت.
آمارها نشان میدهد که اگر حیوان خانگی خود را تا سه هفته از گم شدنش، پیدا نکنید، به احتمال زیاد دیگر نمیتوانید پیدایش کنید.
یک روز به طور اتفاقی در کتاب فروشی، با کتاب راز برخورد کرد و با قانون جذب آشنا شد. تصمیم گرفت آن را برای پیدا کردن سگش امتحان کند. با خواندن کتاب فهمید که چرا تا به حال نتوانسته او را پیدا کند. بعد از رفتن سگ از خانه، تخت او را به گاراژ وسایل برده بود. در حالی که همیشه داخل خانه بود. تختش را باز به داخل خانه آورد؛ برایش غذای مخصوصش را خرید و همچنان پوستر پخش میکرد. اما هر روز خدا را شکر میکرد از این که سگش به خانه برگشته است. آنقدر باور داشت که سگش را پیدا کرده؛ که موقع شکرگزاری، از خوشحالی گریهاش هم میگرفت.
چندین هفته هیچ تماسی دریافت نکرد اما همچنان باور داشت که سگش برگشته است و همهی آن کارها را تکرار میکرد. تا این که یک روز شخصی تماس گرفت و گفت برادر زادهاش سگ را پیدا کرده و چون نتوانسته است صاحبش را پیدا کند او را به شهر خود برده است. او تلفنی با امتحان کردن کارهایی که با سگش میکرد عکسالعمل او را پرسید و فهمید که خودش است و قرار شد به زودی سگش را به خانه خود برگرداند.
او میدانست که باید به این باور برسد که سگش در خانه است. پس کارهایی مثل برگرداندن تخت به خانه یا گذاشتن غذا، باعث شد او به این باور برسد که سگش برگشته است و این دقیقاً همان مرحله دوم، یعنی باور بود.
قدرت باور
وقتی قبل از این که چیزی را به دست بیاورید، بتوانید داشتن آن را حس کنید، فرد موفقی هستید. باور یعنی این که شما بتوانید احساساتی را در خودتان به وجود بیاورید و حس کنید که مربوط به زمانی است که شما صاحب آن خواسته هستید. مثلاً اگر میخواهید در کنکور یا آزمونی موفق شوید، به گونهای رفتار کنید و احساسی را در خودتان به وجود بیاورید که انگار در آزمون پذیرفته شدهاید.
این باور در مورد احساسات منفی و شرایط بد هم کاملاً درست عمل میکند. مثل وقتی که از کسی خوشتان نمیآید یا در شرایطی قرار میگیرید که خوشایندتان نیست. قبل از این که آن شخص را ببینید از قبل مدام تکرار میکنید که من اگر این شخص را ببینم عصبی میشوم یا با او دعوا میکنم. شما قبل از اینکه در شرایطش قرار بگیرید، این باور را در خودتان به وجود میآورید که میخواهید دعوا کنید و همینطور احساسات منفی را در خودتان گسترش میدهید. مطمئن باشید وقتی در آن شرایط قرار میگیرید با کوچکترین رفتار آن شخص شما دعوا راه میاندازید.
باورهای منفی باعث از دست دادن فرصتهای زندگی میشود. در نظر بگیرید شما دارید برای کنکور آماده میشوید و روز و شب خود را درس میخوانید و تلاش میکنید ولی هم زمان بسیار ناامید هستید و مدام با خود تکرار میکنید که من میدانم قبول نمیشوم و اگر قبول نشوم چی میشود. این جملات باور شما هستند که مانع از به ثمر نشستن تلاش شما هستند.
همهی ما از معجزهی شکرگزاری آگاه هستیم. شکرگزاری بابت چیزهایی که دارید باعث فزونی و برکت همان حس میشود. این را هم بدانید که نیازی نیست حتماً برای شکرگزاری کردن، آن را داشته باشید. میتوانید قبل از داشتن خواستهتان، بابت رسیدن به آن قدردانی کنید و معجزهی باور و شکرگزاری را در زندگی ببینید.
در واقع باور، انتظاری مطمئن است. شما وقتی برای هدفی در زندگیتان تلاش میکنید با تمام وجود باور دارید که به آن میرسید و انتظار آن را میکشید و به آن خواهید رسید. اگر این باور وجود نداشته باشد، هرگونه تلاش برای رسیدن به آن هدف بی معناست و دلیلی برای انجام هر کاری نیست. پس به جای این که تلاش خود را با جملات منفی و ناامید کننده هدر بدهید؛ باورتان را عوض کنید.
شما توانایی رسیدن به هر خواسته و هدفی را دارید؛ فقط باید باورتان را تغییر دهید.
باور همان ذهنیت شماست که در ضمیر ناخودآگاهتان قرار دارد که با تکرار مداوم درذهن شما به مرور زمان شکل گرفته است. همان طور که گفتیم اساس اصلی قانون جذب، باور است. باورهای انسان در واقع مسیر پیشرفت او در زندگی را مشخص میکنند. اول از همه باید باورهای منفی خود را شناسایی کنید، نگذارید مانع پیشرفتتان شود، تغییرشان دهید و از باورهای مثبت در جهت پیشرفت و موفقیت استفاده کنید.
منبع :
باور به قانون جذب
